نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

نازنین زهرا در هفته ای که گذشت !

دختر طلای مامان سلام عروسکم این هفته مامانی برای اینکه بهتر رشد کنی و صبحونه بخوری راس یک ربع به   9  بیدارت میکردم و تا بیدار شی برنامه کودکم شروع میشد نیم ساعت اول تو رختخوابتی تا به قول دایی محمد حسین خستگی خوابت در بیاد بعد صبحونه هرچند کم میخوردی و تا ظهر میان وعده هم میخوردی و بعد حدودهای یک بدون دردسر یکم ناهار میخوردی و لالا میکردی   دیگه اینکه یاد گرفتی دستات رو باز میکنی میدووی سمتم میگی ماددددددددددددددر این بازی جدیدمونه     بعد جونم برایس عسلم بگه که هرچی هم بخوایی اسمش رو میگی میایی دستاتو باز میکنی میگی ببل یعنی بفلم بیایی بریم اون چیزی رو که میخواهی برداریم   بعد اینکه میگم کلاغه چی...
30 دی 1390

سفر دزفول

سلام عسلم این چند روز تعطیلی رو رفتیم دزفول به تو که خیلی خوش گذشت با خاله ناهید  و دایی مهدی و یاسمن دوست شدی   عزیزم هر دفعه از دفعه قبلی بهتر میشی برعکس سفر مشهد اصلا اذیت نکردی و خیلی خوب بودی تو سفر مشهد خیلی تو ماشین بودیم و تو کلافه شده بودی این بار فقط برگشتنی خیلی کلافه بودی و از تو بغلم جم نمی خوردی رفتنی بغل همه میرفتی مخصوصا بابایی که بنده خدا اومد عقب یکم بخوابه که تو رو گرفت بغلش و تو یک ساعتی توی بغلش لالا کردی         توی دزفولم با بابایی و مامانی رفتیم بستنی خوردیم که من عاشققققققققققققققققققق بستنی های دزفولم پر از خامه هستند شما اولش دهن نمیزدی با اکر...
27 دی 1390

آانگ , دیک دیک ,دق دق , دا دا ,جادز

نازگلی جونم سلام قربونت برم کم کم هرچی ما بگیم تلاش میکنی تکرار کنی اینم لغاتی که بلدی   دایره المعارف نازگلی    آانگ : آهنگ   جیک جیک  :دیک دیک   تق تق :دق دق   قام قام :دا دا   چاکلز :جادز   آباده : آماده   آقایه :آقای خرس   نه : هم آره هم نه   بع :بع بع   ب ب : به به   مامان , مادر   بابا , پدر   به : غذا   آبه : آب , حمام   بده : هم بده هم بگیر   از اینا ...
18 دی 1390

یه حرف در گوشی با دخملم

نانازی هنوز معلوم نیست ولی فکر کنم انشالله هفته دیگه با باباجون اینا میریم دزفول یه سفر 4 روزه نمیدونم به بابایی مرخصی میدن یا نه ولی انشالله بدن بریم پیش یه عالمه فامیلای مهربون و خوب بابایی ببینیمشون انشالله دایی بابایی روز اربعین آش نذری داره و همه دور همن ما هم دلمون میخواد پیش شون باشیم ای کاش میشد دوست جونای اهوازیم دزفول بودن یا ما میتونستیم بریم اهواز پیششون و   تو این دو روزه میدیدمشون مخصوصا مامان باران و بهار گلم با دخملهای شیرینش و نازش    
14 دی 1390

آباده , آقایه , نه , بع

سلام خاتون قشنگم این هفته سحر خیز شدی و شبا هم زود میخوابی خدا رو شکر و ماشالله خیلی هم کم غذا شدی عسلک ولی مهربون و شیرین زبونی مثل همیشه و مامان و بابا هم عاشقتن بیشتر از همیشه   امروز صبح چادر مامانی رو انداخته بودی رو سرت و دالی بازی میکردیم شما هم وقتی میخواستی چادر رو از سرت برداری میگفتی آباده که فهمیدم منظورت همون آماده خودمونه چون من هی قبل برداشتن چادر میگفتم آماده 123 شما هم تکرار میکردی قربون لبای کوچیکت برم ماشالله به نازگل خودم   وقتی بابایی ازت میپرسه کارتون ریو رو میخوایی یا آقا خرسه میگی آقایه یعنی آقا خرسه   به نه و آره هم فعلا میگی نه باید از حرکت بدنت بفهمم که نه نه است یا نه آره است   ...
14 دی 1390

پیدا کردن تصاویر .

طلا جونم چند روزه دقتت بیشتر شده عکس حیوانات روی استخر توپت و خونت رو با انگشت نشون میدی و متوجه شون هستی با کتاب داستانات باهات تمرین میکنم اسم شخصیتهای حیوانی رو برات میگم   چند روز پیشم با پدرت رفته بودی پوشک بخری روش عکس حیوانات بود البته کوچک شما هم هی یه جوجویی رو نشون میدادی و پیداش کرده بوی
14 دی 1390